- کودک زیباروی ام النبین بعدها قمر بنی هاشم لقب یافت.
- حضرت عباس (ع) هر روز که بزرگتر می شد بزرگی را از پدر، برادران، خواهران و مادر والامقامش میآموخت.
- مردم عباس (ع) را باب الحوائج می شناسند و نه تنها مسلمانان به خصوص شیعیان، بلکه گروهی غیر مسلمان عرض نیاز به پیشگاه باب الحوائج می برند و حاجت روا باز می گردند. آیا عباس (ع) زنده جاوید نیست؟
مقدمه: در سال تولد حضرت ابوالفضل (ع) اختلاف وجود دارد و از میان همه احتمالات میتوان سالهای 22 یا 26 هجری را برگزید ولی قول مشهور این است که عباس (ع) در چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه دیده به جهان گشوده است.
موضوع شایان تذکر، این است که روز سوم شعبان سال سوم یا چهارم هجری حضرت امام حسین (ع) تولد یافته و برادرش عباس (ع) روز چهارم شعبان به دنیا آمده است.
چون در دستگاه منظم خلقت هرگز چیزی به تصادف واقع نمیشود، بلکه همه چیز را خداوند حساب شده و دقیق آفریده و میآفریند، از این رو تولد امام حسین (ع) را در روز سوم شعبان و تولد برادرش عباس (ع) را روز چهارم شعبان نمیتوان امری تصادفی دانست.
زنی از برگزیدگان عرب برای همسری من برگزین که فرزندی دلاور برایم بزاید.
این سخن علی (ع) بود که به برادرش عقیل فرمود.
عقیل که از علم انساب بهره بسیار داشت از هرکسی بیشتر قبایل عرب را میشناخت، گفت: با فاطمه کلابیه ازدواج کن که در جهان عرب از پدران او دلیرتر وجود ندارد.
فاطمه کلابیه یا امالبنین
فاطمه دختر حزام که از مادری پاکدل و با تقوا به نام ثمامه به دنیا آمده بود، شرافت خانوادگی و اصالت ذاتی و پاکی فطری را با نیروی جسمانی و زیبایی اندام یکجا به همراه داشت. روان پاک و روح تابناک این بانوی پاکدامن که بعدها به امالبنین شهرت یافت چنان در آسمان ایمان میدرخشید که پس از فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) بلندترین مقام را در میان زنان مسلمان احراز کرد. فضایل اخلاقی، کمالات انسانی، نیروی ایمانی، ثبات و پایداری، شکیبایی و بردباری، بصیرت و دانایی، نطق و سخندانی او را به شایستگی بانوی بانوان کرده بود.
اسدالفابه، نسب فاطمه امالبنین را از جانب پدر چنین ذکر میکند: فاطمه بنت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه العامری ثم الجعفری.
صاحب کتاب «ابصار العین فی انصار الحسین» که آقای خسروانی تحت نام جماعت حسینی ترجمه کرده نسب امالبنین را از طرف مادر چنین ذکر نموده است: ثمامه دختر سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب.
تاریخ تولد و زمان وفات امالبنین که با تربیت چهار پسر دلاور، مسیر تاریخ را عوض کرد، روشن نیست، سالی که به همسری امام علی (ع) برگزیده شد نیز به طور دقیق معلوم نیست. ولی تاریخ نویسان با توجه به اختلاف نظر در سن حضرت عباس (ع) که در زمان شهادت 32 تا 39 ساله نوشتهاند و میلاد آن حضرت را در سال 24 یا 26 هجری قید کردهاند. معتقدند ازدواج امالبنین به تحقیق قبل از سال 23 هجری واقع شده است.
جشن ازدواج امالبنین
عقیل، بعد از آن که فاطمه دختر حزام را معرفی کرد و اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ایمان استوار او را ستود و امیرالمؤمنین علی (ع) پسندید، مذاکرات خواستگاری و ازدواج به عمل آمد و خانواده عروس که دامادی چون علی (ع) مییافتند با آغوش باز و دلی سرشار از شادی و امید، از این پیشنهاد استقبال کردند و به زودی فاطمه افتخار همسری علی (ع) را یافت و به خانه مولای متقیان پای نهاد.
زمان وقوع عقد را تاریخ روشن نکرده است، ولی آن چه مسلم است قبل از سال 23 هجری قمری بوده و برخی معتقدند از تاریخ ازدواج فاطمه، امالبنین تا زمان تولد حضرت عباس (ع) 10 سال فاصله شده و اگر این قول درست باشد، تاریخ ازدواج فرخنده سال 13 یا 16 هجری بوده است.
برخی از تاریخ نویسان نوشتهاند ابوالفضل العباس (ع) در جنگ صفین حضور داشته و در آن زمان 15 تا 17 ساله بوده است.
اگر این قول درست باشد چون پیکار اصلی صفین در ماه صفر سال 37 هجری اتفاق افتاده، بنابراین تولد آن حضرت در سال ازدواج علی (ع) با امالبنین صحیح به نظر نمیرسد و محتمل است سال 12 هجری این وصلت میمون به وقوع پیوسته است.
علی (ع) بعد از تولد عباس (ع) چه کرد؟
وقتی به امیرالمؤمنین (ع) تولد عباس (ع) را بشارت دادند، به خانه آمد و کودک تازه بر جهان چشم گشوده را به دست گرفت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و بزرگترین شعار اسلام را در گوش جان عباس زمزمه کرد: ا... اکبر...
پدری که از بندگی خدا به بزرگی رسیده بود به فرزندش آموخت زندگی وقتی معنی میدهد که در بندگی خدا و بزرگ شمردن او صرف شود و اگر جز این باشد خود بزرگبینی و تکبر، که سر در آخور شیطان دارد ریشه ایمان را که سرچشمه سعادت دنیا و آخرت است میخشکاند، پس باید با ا... اکبر بر هر دشمن ظاهر و پنهان تاخت و قلب را با یاد خدا در راه او پایدار و استوار ساخت.
علی (ع) در هر دو گوش عباس (ع) ا... اکبر گفت، در راست چهار بار و در چپ دو بار یعنی به تعداد روزهایی که خدا آسمان و زمین را آفریده و در این باره فرموده است: همانا پروردگار شما خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفریده است» (یونس 3 و اعراف 54)
علی (ع) در آغاز تولد فرزندش و در نخستین گام او بر زمین، به او آموخت به هر گامی که بر زمین مینهد و در هر نگاهی که به آسمان میدوزد خدا را یاد کند که آرام بخش دلها یاد خداست.
معنای لغوی عباس
عباس که صیغه مبالغه است به معنای بسیار سخت و با صولت و یکی از نامهای شیر نیز عباس است.
علی (ع) که میدانست پسرش چون شیر، دلیر و با مهابت و صولت خواهد بود و در میدان جنگ به مانند شیر خشمگین بر دشمن حمله خواهد برد، وی را عباس نام نهاد.
دوران کودکی عباس (ع)
معمولاً تاریخ، شرح زندگانی شخصیتهای تاریخساز را از آن موقع شروع میکند که به جهتی از جهات، در صحنه جوامع بشری درخشیده باشند یا برعکس در گردش چرخهای اجتماع، رخنه و خلل وارد کرده و لکههای ننگ بر دامن تاریخ نهاده باشند. مثلاً تاریخ پیکار ابراهیم (ع) را با نمرود و نبرد حق را با باطل، تا آن جا مینگارد که چهره پرفروغ ابراهیم را در حساسترین لحظه حیات اجتماعی زمان، در خود منعکس کند و از نمرود و اعمال ننگینش آن قدر سخن میگوید که خبث طینت و ناپاکی روح و قساوت قلب و بیدادگری او را آشکار سازد، ولی در این گیر و دار به امور جزیی زندگی مانند نحوه خورد و خواب و طریق بازی و تفریح و چگونگی رشد افراد نیک و بد در کودکی و جوانی و پیری نمیپردازد.
از طرفی مسؤولان جوامع بشری نمی دانند چه نوابغی در دامن جامعه مشغول رشد و نمو هستند که روزی مسیر تاریخ را عوض خواهند کرد؟ از این رو مردان تاریخ، از روزی در میان اجتماع خود قامت میآرایند که چون درخت تنومندی بارور و سایهافکن باشند و عباس (ع) از این قاعده مستثنا نبود. به این جهت تاریخ از دوران کودکی این عنصر شجاعت و کان مروت سخنی نمیگوید. شاید هم حق همین باشد؛ زیرا ارزش شخص به ثبت تاریخ کامل زندگانی او نیست.
عباس (ع) در دامن مادر
اصالت، نجابت، شهامت، فصاحت، ادب و فضیلت فاطمه، ام البنین که از خاندان طهارت و تقوا به ارث برده بود، چراغ راه عباس (ع) بود که برای روزی بزرگ در دامن او پرورش می یافت.
تاریخ بازگوکننده این حقیقت است که هر وقت خداوند خواسته، با دست مردی از مردان خدا، معجزه ای بیافریند و مردم سرگشته و گمراه را به راه راست هدایت کند. در آغاز مادر او را در مرتبه ای والا خلق کرده و آن گاه از آن مادر، پیامبر مورد نظرش را آفریده است. آیه 42 سوره آل عمران درباره حضرت مریم (ع) می فرماید: «وفرشتگان گفتند: ای مریم خدا تو را برگزیده و پاکیزه ساخت و بر زنان جهان برتری داد» و از چنین بانوی برگزیدهای عیسی (ع) به دنیا آمد و برای خلقت محمد آخرین پیامبر (ص) آمنه دختر وهب را که در تقوا و طهارت قلب بی نظیر بود، آفرید و برای آفرینش امام حسن و امام حسین (ع) کوثر محمد (ص) فاطمه زهرا (س) را خلق کرد. بنابراین قاعده ام البنین نیز خلقت استثنایی داشته تا از او و پدری چون علی (ع) که معجزه بزرگ خلقت است، عباس (ع) که معجزه دیگر خداست به دنیا آمد.
عباس در دامن چنین مادری که برگزیده خدا بود پرورش یافت و با وجود این که هر مادری فرزندش را به جان و دل دوست دارد، علاقه وافر علی (ع) به کودک ام البنین، این مادر را وا میداشت که بیشتر از هر مادر به کودک خود توجه کند و در تربیت و محافظت و نگهداری وی بکوشد.
ام البنین، گاه می دید شوهرش علی (ع) وقتی عباس (ع) را در بغل می گیرد و نوازشش می کند بیشتر بر دست های این کودک بوسه می زند و آن ها را بر گونه های خود می چسباند و زمانی هم به اندیشه فرو می رود.
روزی ام البنین از علی (ع) پرسید: مگر در دست های عباس نقصی هست که در آن ها خیره می شوی و به لب و صورت خود می چسبانی؟ علی (ع) لحظه ای سکوت کرد و سپس فرمود: اگر قول دهی فریاد برنیاری و خود را نیازاری آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد برایت شرح میدهم. ام البنین که می دانست شوهرش آینده را به روشنی گذشته و حال می بیند، پیش از شنیدن خبر ناخوشایند قلبش فرو ریخت و رنگ از چهره اش پرید. بعد از آن که بر خود مسلط شد و با یاد خدا به دل مضطربش آرامش بخشید، به علی (ع) قول داد که فریاد بر نیاورد و به خواست خدا راضی باشد. آن گاه علی (ع) فرمود: دستهای عباس در راه خدا از تن جدا خواهد شد.
از آن روز، ام البنین بیش از همه روز، در نگهداری و تربیت پسرش عباس کوشید تا آن گوهر تابناک را که خدا برای راه خودش انتخاب کرده و آفریده بود، برای روزی بزرگ مهیا سازد.
اگر سال تولد ابوالفضل العباس (ع) 22 هجری باشد، آن حضرت در اواخر خلافت عمر به دنیا آمده است؛ زیرا دومین خلیفه مسلمین در ماه ذی الحجه سال 23 هجری به دست ابولؤلؤ، غلام مغیره بن شعبه به قتل رسیده است. با این ترتیب کودک زیباروی ام البنین که بعدها، قمربنی هاشم لقب یافت، یک سال در زمان خلافت عمر زیسته و 12 سال در زمان خلافت عثمان، لذا زمانی که خلیفه سوم مقتول گشته و پدرش علی (ع) به خلافت انتخاب شده 13 ساله بوده است. از آن جا که نوابغ عالم، رشد فکری فوق العاده دارند، عباس (ع) که از نیروی جسمانی چشمگیری نیز برخوردار بود، به زودی مقام والایی را در اجتماع احراز کرد و قبل از بلوغ به عباس رشید شهرت یافت.
فرزندان علی (ع) در دانشگاه پدر
عباس (ع) در خانه ای چشم به دنیا گشود که از زر و زیور، فرش و ظروف عالی خالی بود، دیوارهای گلین و چند ظرف سفالین و بوریایی کهنه، فقر صاحبان خانه را گواهی می داد و این در حالی بود که از دسترنج علی (ع) بینوایان به نوا می رسیدند و از موقوفات او صاحب مال می شدند.
علی (ع) همان بزرگمردی است که با وجود روزه دار بودن همراه با همسرش فاطمه (س) غذای افطار خود را سه روز و سه نوبت به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند و باز خود گرسنه شب را به صبح بردند. در چنین خانهای که توشه یک روزه را بیشتر نداشت، عباس (ع) به دنیا آمد و هر روز که بزرگتر میشد، بزرگی را از پدر و برادران و خواهرانش و مادر والامقامش میآموخت و به زودی دانست در خانه ای که حرص و طمع و مال دوستی راه ندارد، دل های اهل آن در اختیار خداست و شیطان را بر آن پایگاه رفیع تسلطی نیست و آن خانه گرچه گلین و محقر است در حقیقت به وسعت آسمان هاست.
عباس (ع) در دانشگاه علی (ع) آموخت که دنیا سراب است و سراب فریب، پس عطش تشنهای فرو می نشیند که بر سراب پشت کند و به آب روی آورد و آبی که پیش روست آخرت است که باقی است نه سرابی که فانی است.
خانه علی (ع) را بنگرید. در این خانه کوچک که مال دنیا را چون خاکروبه از آن روبیدهاند، همه هستی جا گرفته و اعجاز خدا از اینجا، به ظهور پیوسته و به انسان معنی داده است. در این خانه، علی است و پسرانش حسن و حسین و عباس که به رشد مینشیند و دخترانش زینب و ام کلثوم و همسرش ام البنین که درود همیشگی خدا بر آنان باد. این خانه دانشگاه است و همه اعضای آن اساتید جهان بشریتند، جز عباس که هنوز دانشجوست. رفت و آمد، خورد و خوراک، خواب و بیداری، گفتار و رفتار این اساتید، همه درس است. درس برای آنان که می خواهند به زندگی معنا و به انسان انسانیت ببخشند. علی (ع) از این دانشگاه به دانشجویان خود که در سراسر جهان پراکندهاند، می گوید: لدو اللموت و ابنواللخراب. بزایید برای مردن و بنا کنید برای خراب شدن.
عباس (ع) از پدر شنید که: بهترین یاران تو کسی است که تو را دلباخته آخرت سازد و در دنیا به زهد و پارسایی ات وادارد و بر فرمان خدا یاری ات دهد. و عباس (ع) این سخن را تا پایان عمر در گوش داشت و در آزمایشگاه کربلا دروس فرا گرفته را به نیکوترین وجه امتحان داد.
به گرداب بلا افتاده ام یا مصطفی دستی به بحر غم گرفتارم علی مرتضی دستی زحالات شب معراج دانستم یدالـــــــــهــی چرا دستم نگیری یا علی بحر خدا دستی | |
شاید باور نکردی آن زمان که گفتم می روم برای ابد رفتم.....هیج گاه جدی نگرفتی که صبح گاهی خواهد آمد که خواهم رفت....آخرین وداعم را دیدی اما باز سکوت کردی.....تنها گفتی کاش امشب بمیرم.....و من در گرداب خاطراتم به تو فهماندم که سخن ات پوچ است.....مرگ تو با رفتن من فرا نمی رسد و این چه زیباست!
و اکنون دیر زمانی است که من رفته ام....گویا هرگز نیامده بودم.....باز چون همیشه خورشید طلایی رنگ طلوع می کندو شبان گاهان ماه نقره فام رخ می کشد در آسمان خیا لت.....اما دیگر سلامی نیست.....
وقتی به دنیا می آئیم در گوشمان اذان می گویند و وقتی می میریم بر بدنمان نماز می خوانند زندگی جقدر کوتاهست به اندازه فاصله اذان تا نماز
تو این دنیای نامرد یک دختر نابینا بود که یک دوست پسر داشت و دختر دوست خود را بسیار دوست می داشت و به او می گفت اگر من دو تا چشم داشتم برای همیشه با تو می موندم یکروز یکنفر پیدا شد که چشاشو به دختر داد و دختر هنگامی که توانست دوست پسرش را ببیند دید که اونم نابیناست به پسر گفت دیگه نمی خوامت از پیش من برو پسر وقتی داشت می رفت لبخند تلخی زد و با اشک گفت مواظب چشمهای من باش.
آبیتر از آنیم که بی رنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه قریبیم شاید که خدا خاست که دلتنگ بمیریم.
دوست خوب کسی است که بتوانیم باهاش روی یک نیمکت بشینیم و چیزی نگیم وقتی داری دور میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی
دنبال کسی نباش که بتوانی با اون زندگی کنی بلکه دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی.
خورشید غروب کرد آفتابگردان بدنبال آفتاب می گشت ناگهان ستاره ای چشمک زد و آفتابگردان سرش را پایین گرداند آری گلها هرگز خیانت نمیکنند.
زهره- لیلا